خرج لبخند

گفتش بیا در جمع بی هم های بسیار

بی همدمانی جای همدم های بسیار

جز به زبان شعر رازت را نگویی

محرم کم است اما نه محرمهای بسیار

گفتش بیا بازیِ هر کس سوخت، برده است

بازیِ «من بردم که بردم» های بسیار

عیبی ندارد باختن که از بردنت هم

خواهی شنید «ای به جهنم» های بسیار

آن کس که کم می‌آورد می‌سوزد آخر

قانون این بازی است بر کم های بسیار

هر کس که بهتر سوخت مرهم می‌دهندش

چه مرهمی! آغشته از سمهای بسیار

گفتش در این بازی که اسمش شاهبازی است

زخم شغادی خورده رستمهای بسیار

اینجاست بازار دل در هم فروشان

چون خرج لبخندی است ماتم های بسیار

گفت آنکه می‌خندد یکی غم دارد اینجا

آن کس که می‌خنداندت غمهای بسیار

پس زود باش و هرچه می‌خواهی بتازان

این جاده پر پیچ است، با خمهای بسیار

بازی شده آغاز و نوبت، نوبت توست

پشت سرت هستند آدمهای بسیار

غزل/ دکتر مهرداد نصرتی مهرشاعر

سلام و عذرخواهی

با سلام و احترام خدمت شما بزرگوارانی که این تارنما را دنبال میکنید. همانطور که ملاحظه میفرمایید بخاطر تغییرات بنیادی در نرم افزار سایت(از جوملا به وردپرس) چند روز در دسترس نبودیم. با این حال مشکل دیگر آن است که تمامی پستهای قبلی نیز از دست رفته است. به هر روی از این پس با مطالب جدید خود در خدمت شما عزیزان خواهیم بود.

دکتر مهرداد نصرتی